مامانم گفتن آب ودون، قمری بی زبون دادی؟؟

اخ اخ اخ یادم رفته بودآمدم اتاق خواب دیدم پنجره بازِ و.مرغ از قفس پریده ببخشید قمری!

حالا همدم من رفته و باز من موندم و گلدون  های اشک(چرا اشک بماند!)

باید یک فکر به حال دل بی طاقتم بکنمحالا قمری امشب نیست که تا صبح باهاش حرف بزنم.خب مادره دیگه چه توقعی داری بشینه کنار شوفاژ گرم شه و اون بیرون با این هوا داخل لونه بی مادر چند تا جوجه دل نگران؟!!!

خب باز تنها شدم این چند شب قمری با بال زخمی مهمون اتاق خوابی بود که از خوابیدن اونجا میترسمامشب هم میگذره مثل شب های دیگه اما هر شب سنگینی هوای این زمین بیشتر احساس میکنم و احساس خفگی از اعماق وجودم!


مشخصات

آخرین جستجو ها