در پی بی خبری از نهادمان عشقی درونمان نهاده شد، دفتر زندگی طوری دیگر ورق خورد و گویی دیگر تازیانه های زمانه جبر مطلق خود را به رخ ما نمی کشیدند.

 

 

جرقه ای خرد و حقیر قلبم را به شریانهای عاشقیت در وصف معشوقی بی نام و نشان در کوچه پس کوچه های دلم پیوند داد و برای دوست داشتنت تا ابدیت شعله ور شد.

برگهای خشکیده حیاتم، در کنج حیاط خانه دلم به عقد باد درآمد  زمانی که نام تو ویرانه دلم را آباد کرد، بی شک این نام توست که بهایی به جان عشق ارزانی داشته است.

در هوای هوس دلت چو پیله ای محبوسم و بگذار از شراب عشق تو مست شوم تا پروانه ای باشم که بسوزم به پای عشق دیرینه و بی همتای تو.

مپرس از من که چرا در پیله عشق تو محبوسم  که عشق از پیله های مرده هم پروانه میسازد.

نسیم هوای عشقت آتشی بر جانم انداخت که لحظه به لحظه در خیال خام من پخته میشدی و می ماندی به استوره ای که گویی همیشه برایم بوده ای! استفاده ای از جنس ایمان که با عشق آمیخته است.عشق تو مرا در دلم محکوم کرده است، بی برو برگرد به پای میز محاکمه محکومم! و چه اعتراضی شیرین تر و ملیح تر از اینکه موضوع بر سر دوست داشتن تو باشد؛ و اینگونه میشود که اعتراض همیشه وارد است.

قطار عشق همیشه در حرکت است، هوشیار باش که همه به مقصر نمی رسند، در این راه ادعای عاشقیت گناه محض است  که خود را دچارش، میکنی.مبادا جا بمانی برای همیشه!

راهی است هموار اما پر خطر!

عشق ما را پی کاری به جهان آورده است، ادب این است که مشغول تماشا نشویم:))

***** 

از زمانی که درباره  ذغال خاطرات و گذشته در دست حرف میزدی،هیچ چیز به خاطر ندارم جز فکر کردن به نوشته ای از لحن عاشقانه اش و شعر فراموش شده ام در دفتر شعر

*****

هیچ وقت عوض نشو همیشه با همین سرسختی و جدی بودن وگیر چند پیچ بودن دوستت دارم❤

گفته بودم؟؟؟؟

نظر آزاد است:)

 

 

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها